کد مطلب:140236 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:107

مقاله مرحوم صدرالدین قزوینی راجع به وقایع بعد از گرفتاری هانی
مرحوم صدر الدین واعظ قزوینی در ریاض القدس می فرماید:

به روایت شیخ مفید علیه الرحمه در این واقعات عمرو بن حجاج حاضر نبود و به وی كه پدر زن هانی بود خبر دادند كه هانی كشته شد، وی قبیله مذحج را با سلاح و اسلحه جمع آورد و با ازدحام عظیم دور قصر را محاصره كردند تماشائی بر سطوح و اعالی و بامها برآمد برقا برق شمشیر چشم ها را خیره می نمود و عمرو بن حجاج فریاد می كرد منم عمرو و اینك اینها آل مذحجند كه روی ایشان را چیزی برنمی گرداند و از احدی اطاعت نمی نمایند، خبر به پسر زیاد رسید از ترس جان به شریح قاضی گفت برو به بزرگ این قوم بگو كه صاحب شما زنده است و كسی او را نكشته است و آشوب را بخوابان و هانی را ببر نشان ایشان بده.

شریح به نزد هانی آمد دید بر خود می پیچد و فریاد می كند: یا لله یا للمسلمین اهلكت عشیرتی، این اهل الدین، اهل المصر امان، ای مسلمانان اقوام و عشیره ایل و قبیله من از غصه هلاك شدند آخر كجایند اهل دین و مردمان امین و هی فریاد می زد و خون از سر و صورتش بر محاسن او می ریخت و می گفت: اگر ده نفر از این قوم من وارد قصر شوند هر آینه مرا خلاص خواهند نمود، شریح چون هانی را به آن حالت دید و داد و فریاد او را شنید، صلاح ندانست كه او را به بام قصر بیاورد و نشان بدهد خود به بام قصر برآمد گفت:

ایها الناس آشوب و فتنه برپا مكنید، هانی زنده است و امیر آمدن شما را شنید و اندوه شما را فهمید مرا فرستاده كه ببینم صاحب شما زنده است و كشته نشده رفتم دیدم صحیح و سالم است باكی ندارد هر كه خبر قتل او را به شما گفته دروغ و


بی اصل است، آسوده باشید.

مردم حرف قاضی را صحیح دانسته آرام گرفتند.

عمرو بن حجاج گفت: شكر خدا را كه زنده باشد